یادداشت | امیر فرخاد
۱۰۰۰ کلمه، ۵ دقیقه
تصور کنید در یکی از خیابانهای پایتخت که محل پر رفت وآمدی است در حال عبور هستید. عجله دارید، پیرمردی را میبینید که در مقابل چشمان شما ناگهان تعادل خود را از دست میدهد و نقش بر زمین میشود. ابتدا متأثر میشوید اما همین که به یاد میآورید باید زودتر به کارتان برسید، صحنه را ترک میکنید، به این امید که در میان این جمعیت انبوه، بالاخره یکی به داد آن بینوا میرسد.
حالا شکل دیگری از این ماجرا را بخوانید. در یکی از خیابانهای فرعی شهری کوچک که به ندرت کسی از آن عبور میکند، با بیحوصلگی به طرف منزل میروید. در همان اثنا با پیرزنی زمینخورده و زخمی روبرو میشوید. سراسیمه با آمبولانس تماس میگیرید. تا زمان رسیدن آمبولانس کنار او مینشینید و اطمینان میدهید که کمکش میکنید. این توجه به این دلیل است که گمان میکنید به جز شما فرد دیگری در آن حوالی نیست که به پیرزن کمک کند.
مسئولیتپذیری اجتماعی در کلانشهرها به همان اندازه که در خیابانها کمرنگ شده، در کنشگری و مقابله با فساد نیز رنگ باخته است. ما با اتکاء به دیگران به مسئولیت فردی خود پشت میکنیم، در سیلی از جمعیتی که در امور خود غرق شده برای سود شخصی، نفع جامعه را فراموش کرده و فردگرایی را به جمعگرایی ترجیح میدهیم. و در نهایت جایی که منفعت خود را میبینیم، اخلاق را از یاد میبریم.
اطلاع از اینکه چقدر این رفتار آگاهانه است و تا چه میزان «زندگی برخاسته از صنعتی شدن» در آن نقش دارد، نیازمند یک خودارجاعی مسئولانه است. ما بیش از آنکه با دانستههایمان زندگی کنیم، با نادانستههایمان کنار آمدهایم.
انواع «نادانستهها»
دونالد رامسفلد (وزیر دفاع در دوران ریاست جمهوری جرج دابلیو. بوش) میان انواع مختلف «ندانستن» تمایز قائل بود. رامسفلد آنها را به سه گروه تقسیم میکرد:
دانستههایی دانسته وجود دارند، آنها چیزهایی هستند که میدانیم که میدانیم.
نادانستههایی دانسته وجود دارند، یعنی چیزهایی که میدانیم که نمیدانیم.
نادانستههایی نادانسته هم وجود دارند، چیزهایی که نمیدانیم که نمیدانیم.
ناآگاهی؛ تسهیلگر فساد
زندگی در کلانشهرها در دهههای اخیر رشد قابل توجهی داشته، اما این رویه بدون کسب دانش و آگاهی درباره الزامات آن پیش رفته است. وقتی «من» به عنوان یک شهروند از حق و حقوق خود آگاه نیستم و درباره پیامدهای این ناآگاهی و بیاطلاعی نیز چیزی نمیدانم، زمینه رشد فساد را ناخواسته تسهیل کردهام(نادانستههای نادانسته).
چرا زمانی که با بیعدالتی یک فرد، گروه یا سازمانی که وظایف مشخصی دارند و در ارایه خدمات به ما قصور میکنند از حق خود کوتاه میآییم؟ به چه دلیل، شهروندی را که در حال تخلف است مواخذه نمیکنیم؟ چرا در برابر نابرابریها بُردباری میکنیم؟
در بسیاری از این موارد معضل تنها به یک مسئله محدود میشود، بیاطلاعی از حدود حقوق و قانون.
از اینرو، یک شهروند مسئولیتپذیر ابتدا باید بداند، تا در آنچه به او بستگی دارد بتواند تأثیرگذار باشد.
جانبداری کور
اطلاعات گمراهکننده میتواند رفتار شهروندان را در قبال اعمال فسادآمیز گمراه و مسیر عدالتخواهی و حقطلبی را با منافعِ نهاد یا عناصر فاسد همسو کند. گاهی افراد فریب میخورند و نه تنها برای مقابله با فساد دست به کار نمیشوند بلکه با تکیه بر اطلاعاتی سطحی و بیپایهواساس، متعصبانه از عوامل فساد حمایت نیز میکنند. خلاء سواد رسانهای یکی از عواملی است که سبب میشود تبلیغگران، توجهمان را به آنچه در ظاهر درست مینمایاند جلب کنند. بنابراین مسئولیت اجتماعی ایجاب میکند، برای دانشافزایی به منابع سطحی اکتفا نکنیم، راستیآزمایی کرده و همواره از خود بپرسیم چه کسی و چرا سود میبرد؟
زندگی مسئولانه و کنش فردی
برخی با وجود اینکه میدانند منبع و مأخذ فساد کجاست باز دچار انفعال و بیتفاوتی میشوند. به آنچه رخ میدهد اعتنایی ندارند و استدلال میکنند در این راه تنها هستند، یا کنشگری ایشان به مثابه «آب در هاون کوبیدن» است. زندگی مسئولانه در جامعه بیهزینه نیست و هر فرد باید به اندازه خود نقشی در احقاق حقوق جمعی و اجتماعی داشته باشد.
کنشگری مدنی الزاما به معنای حضور در خیابان و اعتراضات قهرآمیز نیست، با آگاهیرسانی و مطالبهگری میتوانیم نهاد قدرت را وادار به پاسخگویی کنیم. اگر تا به حال چنین نشده، همبستگی لازم برای چنین امری وجود نداشته است. این عدم تحقق، معلول همان تفکری است که کنش فردی را بیاثر میبیند.
در یک جامعه آگاه هیچ چیز از دید عموم پنهان نمیماند
سهمخواهی
احتمالا تلخترین حالت ممکن برای یک جامعه این است که افراد برای نفع شخصی به جامعه خویش پشت کنند و با همراهی و سهمخواهی، مافیای فساد را روشمند(سیستماتیک) و نیرومند سازند. «دگرسازی» و «دوقطبیسازی» مکانیزمهایی هستند که در چنین جامعهای نمود پیدا کرده و مانع از «همبستگی اجتماعی» میشوند. رشد و تعالى هر نظام اجتماعى در پرتو همبستگى اجتماعى و مشارکت عمومى افراد آن جامعه میسر میشود. بنابراین جامعهای در سایه ردهبندیهای جبری و به دور از مشارکت همگانی سرنوشتی محتوم به اضمحلال است.
درک فساد بر پایه شناخت
متعاقب چنین سرانجامی، فساد و رفتار فسادآمیز روزبهروز عیانتر شده و شهروندان را نسبت بدان سست و کرخت میکند. اگرچه افکار عمومی مسکوت شده اما اعتماد عمومی از میان رفته و نقش نهادهای ناظر و مقابلهکننده با فساد از اعتبار ساقط میشود. چه آیندهای برای چنین جامعهای میتوان متصور شد؟ نمایش دموکراسی جامعه را دموکراتیک نمیکند، در یک جامعه مردمسالار، تبادل اطلاعات در سطح عالی است و شفافیت قوانین، راه را برای نظارت همگانی باز میگذارد. دسترسی آزاد به اطلاعات مبنای چنین جامعهای است و هر شهروند به مثابه قانون و قانونگذار حق مداخله و اصلاح دارد.
برای تحقق آرمانشهری مردمسالارانه، تفکر و همگرایی جای خود را به سلاح و نزاع میدهد. تقریبا از دل همه انقلابات خشونتبار، خشونت زاده شده و نظام حاکمیتی مطلوبی شکل نگرفته است. تکلیف اول مسئولیت اجتماعی و مدنی افراد تلاش برای آگاهی از «حقوق شهروندی» است.
به نظر میرسد ما درک صحیحی از گستره فساد نداریم؛ به این دلیل که مردم فهم بر پایه آشنایی را با فهم بر پایه شناخت اشتباه میگیرند. بر همین اساس همه ما در به وجود آمدن فساد و گسترش آن سهمی داریم. واژه فساد بسته به زمینههای متفاوت، متضمن معانی و مفاهینم گوناگونی است.
در حوزه عمومی و دولت، فساد به تلاشهایی برای حفظ ثروت یا قدرت از طریق وسایل و ابزارهای قانونی، به دست آوردن منافع خصوصی به هزینه جامعه و نظایر آن اطلاق میشود.
در نهایت باید گفت ماهیت مسئولیتشناسی خواه در خیابانی شلوغ و پر همهمه و خواه در انتهای کوچهای بنبست، تفاوتی نمیکند و در همه جا و در همه وقت «من» و «ما» مسئولیم.
farkhad.ir/%d9%85%d8%b3%d8%a6%d9%88%d9%84%db%8c%d8%aa-%d8...